جدول جو
جدول جو

معنی نان رساندن - جستجوی لغت در جدول جو

نان رساندن
(عَ جَ دَ)
نان دادن. باذل و بخشنده و پهلودار بودن. بدیگران کمک کردن. به معاش اطرافیان مدد رساندن. عمل نان رسان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نان رسان
تصویر نان رسان
نان رساننده، آنکه به دیگری نان برساند، نان ده
فرهنگ فارسی عمید
(صَ / صِ شُ دَ)
ناخن زدن. ناخن خلانیدن. خراشیدن:
حسن بر ساز محبت چو رساند ناخن
ناله ساز است، چه از نقره چه از آهن تار.
درویش واله هروی (از آنندراج).
خونابۀ دل آتش یاقوت گداز است
مگذار به این آبله ناخن برسانیم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ سَ / سِ کَ دَ)
اضرار. الحاف. رزء. زیان رسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خسارت و گزند وارد آوردن بر چیزی یا کسی
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
درآمدن. حمله آوردن. روی آوردن:
از آن سهمگن تر سیاهی قوی
عنان راند بر چالش خسروی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نان دهی. پهلوداری. عمل نان رسان. رجوع به نان رسان و نان رساندن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ فُ)
آنکه از وجودش دیگران متنعم شوند. که از فیض وجود او دیگران امرار معاش کنند. که به معیشت اطرافیان کمک کند. روزی رسان
لغت نامه دهخدا
تصویری از نان رسانی
تصویر نان رسانی
نان دهی، مددرساندن بمعاش دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان رسان
تصویر نان رسان
کسی که دیگران ازوجودش امرارمعاش کنند و متنعم شوندروزی رسان
فرهنگ لغت هوشیار